جدول جو
جدول جو

معنی گردون سیر - جستجوی لغت در جدول جو

گردون سیر(گَ سَ / سِ)
مسافر در آسمانها. (ناظم الاطباء). گردون سوار
لغت نامه دهخدا
گردون سیر
گردون نورد مسافر در آسمانها گردون سوار
تصویری از گردون سیر
تصویر گردون سیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گران سیر
تصویر گران سیر
آنکه کند حرکت کند، کندرو، برای مثال دو سنگ است بالا و زیر آسیا را / گران سیر زیر و سبک رو به بالا (خاقانی - ۸۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردون سوار
تصویر گردون سوار
سوار بر آسمان، آنکه در آسمان سفر کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردون سا
تصویر گردون سا
آنچه سر بر فلک ساید، بسیار بلند، برای مثال جلوه گاه طایر اقبال گردد هر کجا / سایه اندازد همای چتر گردون سای تو (حافظ - ۸۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
(گَ سَ)
در صفات پادشاهان. (آنندراج). پادشاه توانا. (ناظم الاطباء). گردون رکاب
لغت نامه دهخدا
(گَ سَ)
مسافر در آسمانها. (ناظم الاطباء) :
نماند بر زمین هر کس به طینت خاکسار آمد
که عیسی ازره افتادگی گردون سوار آمد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پُ رُ)
سایندۀ بر فلک. (ناظم الاطباء) :
جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجا
سایه اندازد همای چتر گردون سای تو.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(گَ پَ /پِ کَ)
آسمان پیکر، مجازاً موقر و کارگر و برنده یا تابنده و رخشان:
با تیغ گردون پیکرش گردون شده خاک درش
وز رای گیتی داورش گیتی نمودار آمده.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(گِ سَ / سِ)
آنکه سیر او بدیر بود. (آنندراج). کندرو. دیررو. آهسته رو:
نقرس گرفته پای گران سیرش
اصلع شده دماغ سبکسارش.
خاقانی.
دو سنگ است بالا و زیر آسیا را
گران سیر زیر و سبک سیر بالا.
خاقانی.
، دیرنفوذکننده. به کندی نفوذکننده. بطی ءالتأثر:
کوشش جان برنیاید با گرانیهای جسم
آب در آهن گران سیر است چون آهن در آب.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گردون سریر
تصویر گردون سریر
گردون اورنگ پادشاه با عظمت گردون رکاب
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در آسمانها سفر کند: نماند بر زمین هر کس بطینت خاکسار آمد که عیسی از ره افتادگی گردون سوار آمد. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیکری چون آسمان دارد، موقر، تابنده درخشان: با تیغ گردون پیکرش گردون شده خاک درش وزرای گیتی داروش گیتی نمودار آمده. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه کند حرکت کند دیررو دیر جنب مقابل سبک سیر: دو سنگ است بالا و زیر آسیا را گران سیر زیر و سبک سیر بالا. (خاقانی)، دیر نفوذ کننده بطی التاثیر: کوشش جان برنیاید با گرانیهای جسم آب در آهن گران سیر است چون آهن در آب. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
مرتعی در راستوپی شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی